كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

نسرين فخيمي

شعرهاي بلند را دوست ندارم

در آنها

هميشه تو را گم مي كنم!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

فاضل نظري

اما تو بگو دوستي ما به چه قيمت؟

امروز به اين قيمت، فردا به چه قيمت؟

اي خيره به دلتنگي محبوس در اين تُنگ

اين حسرت درياست تماشا به چه قيمت؟

يك عمر جدايي به هواي نفسي وصل

گيرم كه جوان گشت زليخا، به چه قيمت؟

از مضحكۀ دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را مي دهم اما به چه قيمت؟

مقصود اگر از ديدن دنيا فقط اين بود

ديديم، ولي ديدن دنيا به چه قيمت؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

وحيد عمراني

دلم پازلي است هزار تكه

كه هيچ بيكار پر حوصلۀ باهوشي را

توان كنار هم چيدن گوشه اي از آن نيست.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

عمران صلاحي

نشستند

به هم نگاه كردند

چيزي به هم نگفتند

از تندي نفس ها

در خيزاب خموشي

هر چيزي را شنفتند

دو نيلوفر در مهتاب

به همديگر پيچيدند

شكفتند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

عبدالحميد ضيايي

چه مي خواهند آخر اين فقيهان حلب اي عشق؟

از اين سي پارۀ اندوه، اين درد طلب اي عشق؟

صلاح الدين ايوبي، صلاح الدين زركوبي

يكي شمشير و فتوا دارد و آن يك طرب اي عشق

گرسنه در حصار تلخ زندان زنده در گورم

چه خواهي كرد با اصحاب خود يا للعجب اي عشق

كفن شد بورياي كهنه در مهماني آتش

قدح خم كرده ام شايد بيايد جان به لب اي عشق

كه من عيسي بن خويشم بر فراز جلجتا تنها

و هر كس مي تراشد از تنم اصل و نسب اي عشق

سلام اي عطر كولي! اي جوانمرگي! دلم تنگ است

مرا با خود ببر! من خسته ام از روز و شب اي عشق!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۶:۰۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

آرش ناجي

بي خيال نمي شوند

اين «دوستت دارم» ها

مثل موجي

كه سرش به سنگ مي خورد هر بار.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۲:۲۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شيخ بهايي

شيرين سخني كه از لبش جان مي ريخت

كفرش ز سر زلف پريشان مي ريخت

گر شيخ به كفر زلف او پي بردي

خاك سيهي بر سر ايمان مي ريخت



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۲:۲۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شمس لنگرودي

كاش واژه ها در شعرم روشن مي شدند

تا هر كسي كه از برابر من مي گذشت

چراغي بر مي داشت

و سياهي را

آرام تر به سحر مي رساند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۲:۲۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

رهي معيري

موي سيه فشانده بر روي روشن خويش

كرده پرند سيمين بر سيمگون تن خويش

وآنگه نهاده از لطف بر سينه اش سر من

يعني ز برگ گل كرد بالين و بستر من

آمد مرا در آغوش آن نوبهار خندان

چون بوي گل كه پيچد در ساحت گلستان



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۲:۲۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

وحيد عمراني

يك بار در اين تلاطم تكراري

برخيز و فنا كن اين شب زنگاري

تا كي چو هيون دست و پا در بند

پيوسته به زير بار تن بيگاري؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۲:۲۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)