اين هستيِ تو هستيِ هستي دگر است
وين مستيِ تو مستيِ مستي دگر است
رو سر به گريبان تفكر در كش
كاين دست تو آستينِ دستي دگر است
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
صندوقچۀ آرزوهايمبا يك كلمه پر شد...
«تو» .
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
مي خواست بازي كندلِي لِي ...
گفت خطش را بكشم
روي شنهاي ساحل، رو به دريا
با گچي آبي
فكر كردم
او هم مثل من شنا مي داند ...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۰۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
تو كه بالا بلند و نازنيني
تو كه شيرين لب و عشق آفريني
كنارم لحظه اي بنشين، چه حاصل
كه فردا بر سر خاكم نشيني
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۰۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
تو درخت هم كه باشيمن داركوبي مي شوم
كه هفتاد و سه بار در دقيقه تو را مي بوسد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۰۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
بعد رفتنمآرزوهايم يتيم مي شوند
و هيچكس آنها را نخواهد خواست
پس آرزوهايم را
با خود به گور خواهم برد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۶:۵۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
مي رسد از بركه اي در دوردست
بانگ غوكي كه ز دنيا فارغ است
در دَمش سوزي و شوري و غميست
بي گمان او نيز چون من عاشق است
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۶:۵۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
پرسيدم از او واسطۀ هجران را
گفتا سببي هست بگويم آن را
من چشم توام اگر نبيني چه عجب
من جان توام كسي نبيند جان را
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۶:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
گيسوي تو قصه اي پر از تعليق است
جمعي است كه حاصلش فقط تفريق است
موهات چليپايي و ابرو كوفي
خط لب تو چقدر نستعليق است
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۶:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
بر انبوهي جنگل
پيداست
سپيداي شكوفۀ آلوهاي وحشي.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۶:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)