اين شهر ...
آخرين لبخندت را
به خاطر خواهد سپرد
من ...آخرين نگاهت را
گناه تو نبود
تقدير اسباب بازي ها اين است ...
من عروسك برداشتم
تو شمشير.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اينجا ...
آدمخوارها از گرسنگي مي ميرند
از بس كه
كسي آدم نيست.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
براي آشتي
دلايلت چقدر منطقي است
وقتي ...
با زبانِ بوسه حرف مي زني.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
نقشه را تا مي زنم
و جهان را
توي جيبم مي گذارم
تو فقط چند سانتيمتر ...
از من دوري.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
دريغ كرده اند
حتي چند شاخۀ مصنوعي را
از گلدان عتيقه.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اين روزها كه مي گذرد
شادم
زيرا
يك سطر در ميان
آزادم
و مي توانم
هر طور و هر كجا كه دلم خواست
جولان دهم
- در بين اين دو خط -
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اين باد ، نفس هاي وجودي ازليست
آتش ، تَفِ قصۀ سجودي ازليست
اين خاك ، نشانۀ فرودي ازليست
باران ، همه از غمِ شهودي ازليست
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
پرندگان هنگام پرواز مرز نمي شناسند
آدم ها ...
هنگام دوست داشتن
و آدم مرز را آفريد
تا تنهايي اش را كوچك كند.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اگر اسكندر
سربازانش را از تاريخ بيرون بياورد
و خون هاي ريخته
به رگ هاي صاحبانشان برگردند
من هم دست و پاي گمشده ام را پيدا مي كنم
براي بغل كردنت.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
دهقان شده ايم
بذرمان كينه
خدايا بارانت را قطع كن
بگذار آنچه درو مي كنيم
خاك باشد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۱:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)