گمانم عشق همين باشد:
من در شعرهايم از تو بگويم
و تو هرگز پيدايت نشود
فقط اينگونه
عشق پايدار مي ماند!
با خنده كاشتي به دلِ خلق ، «كاش ها»
با عشوه ريختي نمكي بر خراش ها
هرجا كه چشم هاي تو افتاد فتنه اش
آن بخش شهر پر شده از اغتشاشها
گيسو به هم بريز و جهاني ز هم بپاش!
معشوقه بودن است و بريز و بپاش ها
ايزد كه گفته بت نپرستيد پس چرا؟
دنيا پر است اين همه از خوش تراش ها؟!
از بس به ماهِ چشمِ تو پر ميكشم ٬ شبي
آخر پلنگ مي شوم از اين تلاش ها!
هميشه ...
از آمدن «ن» بر سر كلمات مي ترسيدم
«ن» بودن تو
«ن» ماندن تو
كاش اين بار حداقل
دلِ واژه برايم مي سوخت
و خبري مي داد
از «ن» رفتن تو.
كه بر فراز روح آشيان دارد
و هيچگاه از خواندن باز نمي ايستد و خاموش نمي شود
در تندباد حوادث ، آوايش شيرين ترين نغمه هاست
گاه طوفان سختي ها بال هايش را سست مي كند
او كه نوايش گرما بخش قلبهاي بسياريست
من نوايش را همه جا شنيده ام
در سرزمين هاي سرد
در درياهاي ناشناس
در اوج سختي ها و رنج ها
بي آنكه در مقابل چيزي از من خواسته باشد.ترجمۀ زهره جعفر پناه
آدرس وبلاگ: http://najvayenasim.blogfa.com/
گر به من عمر دهد فرصتي اي باده خوران
به خدا ميكده اي بهر شما خواهم كرد
از قضا روزي اگر حاكم اين شهر شوم
خونِ صد شيخ به يك مست روا خواهم كرد
آنقدر خرقه و عمامه بگيرم از شيخ
فرش اين ميكده ها را ز عبا خواهم كرد
زاهدا كوريِ چشمِ تو و شيخانِ دگر
وسط كعبه دو ميخانه بنا خواهم كرد
با سپاس از نژلاي عزيز به خاطر شناسايي شاعر اين شعر.
آدرس وبلاگ: http://www.nezhlaoketab.blogfa.com/