فائزه شريف نژاد
مردها
در سايۀ ديوارها
خستگي را دود مي كردند
كودكان
با صعود از برهنگي آفتاب
قله هاي غريزۀ خاك را فتح مي كردند
زنها
هنوز صوفيان پيامبر بودند
كنار رودخانه
چرك تن رنگ ها را مي شستند
تا جهاني را خلق كنند براي تماشا.
برچسب: ،
ادامه مطلب
مردها
در سايۀ ديوارها
خستگي را دود مي كردند
كودكان
با صعود از برهنگي آفتاب
قله هاي غريزۀ خاك را فتح مي كردند
زنها
هنوز صوفيان پيامبر بودند
كنار رودخانه
چرك تن رنگ ها را مي شستند
تا جهاني را خلق كنند براي تماشا.
زن شراب است
بايد نوشيدش
آرام آرام
جرعه جرعه
بايد چشيده شود به تمامي
زن كتاب است
او را بايد خواند
سطر به سطر
صفحه به صفحه
كلمه اي نبايد جا بماند
او را نخواهي شناخت
مگر جرعه جرعه و سطر به سطر
بنوشي و بخواني اش
هر شرابي را كه بنوشي
مستت خواهد كرد
و هر كتابي
ارزش يك بار خواندن را خواهد داشت.
برداشت سپيده دم حجاب از طرفي
بگرفت نگار من نقاب از طرفي
گر نيست قيامت، از چه رو گشته عيان
ماه از طرفي و آفتاب از طرفي
چند موي بلند
روي بالشم جا مانده است
درست مثل
چند تركش
در بدن
يك سرباز.
من آدم تنهايي بودم
با تو تنهايي ام كامل شد
تو نيمِ ديگر تنهايي مني.
مستي به شكستن سبويي بند است
هستي به بريدن گلويي بند است
گيسو مفشان، توبۀ ما را مشكن
چون توبۀ عاشقان به مويي بند است
بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم
عكست رويت به مه افتاد و ...
بدن از رمق افتاد و ...
نشستم.