بي قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه! بي تاب شدن عادت كم حوصله هاست
مثل عكس رخ مهتاب كه افتاده در آب
در دلم هستي و بين من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقي دارد؟
«بال» وقتي قفس پر زدن چلچله هاست
بي تو هر لحظه مرا بيم فرو ريختن است
مثل شهري كه به روي گسل زلزله هاست
باز مي پرسمت از مسئلۀ دوري و عشق
و سكوت تو جواب همۀ مسئله هاست
يا رب به نظام آفرينش
يا رب به نگاه اهل بينش
يا رب به زمين و آسمان ها
يا رب به كرات و كهكشان ها
يا رب به حقيقت شب و روز
يا رب به بهار و صبح نوروز
يا رب به شكوه شاخساران
يا رب به سپاه باد و باران
يا رب به شكوفه و جوانه
يا رب به تماس آب و دانه
ما را به محبت آشنا كن
در وادي معرفت فنا كن
چشم هايت دو راه بي پايان
لب تو چشمۀ حلاوت جان
تو بخندي شكسته خواهد شد
قيمت پسته هاي رفسنجان
انگار مدتي است مسافر نديده ايد
بر سنگفرش حادثه عابر نديده ايد
اين گونه چشم خيره به سويم نشسته ايد
مردم! مگر قيافۀ شاعر نديده ايد؟
يك بار هم به فكر پريدن نبوده ايد
در طول عمر، مرغ مهاجر نديده ايد؟
ما را به كوچ، مسخره و پوچ خوانده ايد
اي شهرتان خراب! عشاير نديده ايد
تنها اسير خانۀ سيماني خوديد
اي ساكنان درد! مسافر نديده ايد
بهار گمشده در صفحه هاي تقويمم
و جاي خالي تو ابتداي تقويمم
و قارقار كلاغي كه خانه گم كرده
شنيده مي شود از لا به لاي تقويمم
و روز پنجم هر هفته حس مرموزي
عبور مي كند از كوچه هاي تقويمم
و انتظار غريبي غروب هر جمعه
دويده در پي او پا به پاي تقويمم
رسيده است به پايان به يك شروع جديد
دوباره يخ زده ام انتهاي تقويمم
تو كه نوشم نيي نيشم چرايي؟
تو كه يارم نيي پيشم چرايي؟
تو كه مرهم نيي ريش دلم را
نمك پاش دل ريشم چرايي؟
دست همه سنگ طعنه و صد رنگي ست
سهم من و تو شكستگي، دلتنگي ست
اي دل قدم محال بر مي داري
برگرد كه خانۀ خدا هم سنگي ست