عشق تو ز دست ساقيان باده بريخت
وز ديده بسي خون دل ساده بريخت
بس زاهد خرقه پوش سجاده نشين
كز عشق تو مي بر سر سجاده بريخت
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
هياهوي قاشق و چنگال ها
مي انديشم ...
به چشم هايت.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
موج از ديار دريا، با مهر مادرانه آهنگ خاك مي كرد
بر گرد خاك مي گشت
گرد ملال او را
از چهره پاك مي كرد
از خاكيان ندانم
ساحل به او چه مي گفت
كآن موج نازپرورد
سر را به سنگ مي زد
خود را هلاك مي كرد!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
هر شب،
به چمداني كه از خانهات آوردهام فكر ميكنم
و اينكه ...
چند سال زندگي
چطور
يك شبه
توي اين چمدان جا شد؟!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
ما كار و دكان و پيشه را سوخته ايم
شعر و غزل و دوبيتي آموخته ايم
در عشق كه او جان و دل و ديدۀ ماست
جان و دل و ديده هر سه را سوخته ايم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
شرجي شده است
موهايت را باز كن
بگذار نسيمي بوزد...
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اجرام كه ساكنان اين ايوانند
اسباب تردد خردمندانند
هان تا سر رشتۀ خرد گم نكني
كآنان كه مدبرند سرگردانند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
به ساحل همچو موج آيم برايت
به روي ماسه بوسم نقش پايت
در آغوشت بگيرم تا كه خورشيد
ننوشه شير عاج سينه هايت
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
سگ ولگرددم مي جنباند
براي عابر كور.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
بوي آدمصداي تبر
خوف در دل جنگل!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۲۷:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)