عبدالحمید ضیایی
چه می خواهند آخر این فقیهان حلب ای عشق؟
از این سی پارۀ اندوه، این درد طلب ای عشق؟
صلاح الدین ایوبی، صلاح الدین زرکوبی
یکی شمشیر و فتوا دارد و آن یک طرب ای عشق
گرسنه در حصار تلخ زندان زنده در گورم
چه خواهی کرد با اصحاب خود یا للعجب ای عشق
کفن شد بوریای کهنه در مهمانی آتش
قدح خم کرده ام شاید بیاید جان به لب ای عشق
که من عیسی بن خویشم بر فراز جلجتا تنها
و هر کس می تراشد از تنم اصل و نسب ای عشق
سلام ای عطر کولی! ای جوانمرگی! دلم تنگ است
مرا با خود ببر! من خسته ام از روز و شب ای عشق!
برچسب: ،
امتیاز:
بازدید: