كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

علي مشكات

اتفاق كوچكي شدم

گنجشكي خيس

و در حيات خلوت دلت افتادم

آنجا، روي آن درخت

با شاخ و برگ انبوه

نمي دانم ديدي يا نه

تنها نگاه كردي

طوري كه انگار هيچ اتفاقي نيفتاده است.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سامره حميديان

پاي لرز عشقت

نشسته ام

خربزۀ شيرينم!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

رضا محبي راد

هيچ جاي اين شهر

از يادت در امان نيستم

حتي به كوچۀ علي چپ كه مي روم!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شيكي

پا نهادن بر پل

ماهيان به اعماق مي گريزند:

آب هاي بهاري.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

قيصر امين پور

اي صاحب عشق و عقل ديوانۀ تو

حيران تو آشنا و بيگانۀ تو

ديدار تو را همه نشاني دادند

اي در همه جا، كجاست پس خانۀ تو؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ابوسعيد ابوالخير

هر چند گهي ز عشق بيگانه شوم

با عافيت هم نشست و همخانه شوم

ناگاه پريرخي به من بر گذرد

بر گردم زان حديث و ديوانه شوم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ماندانا حميدي

پيله ام را شكافتم

براي نوشيدن نور

و از ميان نورها دست تو پيدا شد

من از نگاه تو خواندم كه ...

پروانه شدن نزديك است.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ريچارد رايت

آيا حلزون مي داند كه ...

برگ سبزي كه بر آن خفته است

گوش به فرمان باد است؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سيد رضا علوي

دو ماه،

براي آسمان، زياد

يك آسمان

براي شاعر، كم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

وحيد عمراني

دستانت ...

دو پيچك ظريفند

كه عَشَقه وار

بر تنۀ قامتم مي پيچند

و ناپديدم مي كنند

حالا ديگر ...

از من چيزي نمانده است

تنها تويي كه پيدايي.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۸:۳۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)