دانيال رحمانيان
اين روزها
كسي حوالي من
پرسه نخواهد زد
بغضم شبيه نارنجكيست
كه عمل نكرده باشد
اما تو با خنده هايت
مرا خنثي مي كني.
برچسب: ،
ادامه مطلب
اين روزها
كسي حوالي من
پرسه نخواهد زد
بغضم شبيه نارنجكيست
كه عمل نكرده باشد
اما تو با خنده هايت
مرا خنثي مي كني.
برف ها ...
كم كم آب مي شود
شب ...
ذره ذره آفتاب مي شود
و دعاي هر كسي
رفته رفته توي راه
مستجاب مي شود.
در پيش رخ تو آفتاب افسانه است
در جنب لبت جام شراب افسانه است
چون گل بشكفت و رونق روي تو ديد
از شرم تو آب شد، گلاب افسانه است
گر در همه شهر يك سر نيشتر است
در پاي كسي رود كه درويش تر است
با اين همه راستي كه ميزان دارد
ميلش طرفي بود كه آن بيشتر است
در ادارۀ پست،
كارمندي كه مشغول مرتب كردن نامه هاست
مي شنود بارش باران بهاري را.
در خواب هايم كودكي لجباز است
از خانه مي گريزد
از مكتب مي گريزد
به قهوه خانه پناه مي برد
و ميان دود قليان ها گم مي شود
در خواب هايم كودكي بازيگوش است
قدم مي زند با من
در پارك
در خيابان
از كراچي ها پرتقال مي دزدد
و مورچه ها را مي خورد
در خواب هايم كودكي است
كه هيچ وقت بزرگ نمي شود.
/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}
نقطۀ پايان
بر شعري بلند
كلاغي بر سر كاج.
ز شب هراس مدار اين هنوز آغاز است
بيا كه پنجرۀ رو به صبحدم باز است
اي آفتاب درخشان چه خوش درخشيدي
طلوع پاك تو در شب قرين اعجاز است
تو مهرباني خود را نثار من گردان
غلط اگر نكنم آفتاب فياض است
ز تركتاز حوادث دمي تغافل كرد
كبوتر دلم از آن به چنگ شهباز است
هزار بار مرا آزمودي و ديدي
حميد در ره ايران هنوز جانباز است
در كوي تو سرگشته شوم باكي نيست
كو دامن عشقي كه بر او چاكي نيست؟
يك عاشق آزاده نبيني به جهان
كز باد بلا بر سر او خاكي نيست