ز نو شد زنده با ما ماجراي ليلي و مجنون
من و آيينه ايم امروز جاي ليلي و مجنون
خداي عاقلان بازيچۀ طفلان برزن شد
به يك شب همنشيني با خداي ليلي و مجنون
از اين بي دست و پايي ها كه من با خويشتن دارم
قياسي مي توان كرد از حياي ليلي و مجنون
به جز با ما نشايد راز ما را با كسي گفتن
كه در عالم نشد كس آشناي ليلي و مجنون
نهان كرديم داغ مرگ خود از خويشتن حتي
نباشد جاي نامحرم عزاي ليلي و مجنون
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
چشمانت را كه مي بندي
جهان در سياهي فرو مي رود
و اقليم وجود من
نورافشان مي شود
غروب يك وادي
طلوع سرزمين ديگريست.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
نقاش اگر بودم
تو را
در آغوش مي كشيدم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
رويا نبود، خاطره نه، دلپذيرتر
بود از تمام منظره ها بي نظيرتر
او رفت و گفت: «پشت سرم آب هم نپاش»
وقتي كه رفت در پي او شد مسير، تر
دست و دلش نرفت فراري شود ز من
از دست من رها شد و در دل اسيرتر
مجنون به كوه زد كه بفهمند مردمان
در راه عشق كوه و كمر دلپذيرتر
جويي كه بود در پي دريا بزرگ شد
رودي كه نيست طالب دريا حقيرتر
من آدمم، تو آدمي و كوه نيستيم
پس مي رسم به چشم تو گيرم كه ديرتر
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
ايلياتي! اسب را زين كن به جنگ ديگري
خون به پا شد باز از چشم قشنگ ديگري
خون به راه افتاده دارد، سيل مي آيد به دشت
تا بگيرد دشت و اقليم تو رنگ ديگري
ناز شستت! غيرت يك ايل در دستان توست
اين تفنگ افتاد از دستت، تفنگ ديگري
كار دنيا باز هم لنگ است و مي ترسم كه باز
مادري زايد شبي تيمور لنگ ديگري
دشت، جولان گاه شد امشب نگيرد ماه من!
دامنت را پنجۀ تيز پلنگ ديگري
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
عاشق شدن به شيوۀ «ون گوگ»
يعني از دست دادن صداي تو
من به شيوۀ خودم عاشقت مي شوم
با گوش هاي دراز!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
مرا نه سر نه سامان آفريدند
پريشانم پريشان آفريدند
پريشان خاطران رفتند در خاك
مرا از خاك ايشان آفريدند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
كنده شده از تن گيلاس بُن
يك شاخه با شكوفۀ سرخش
پر مي كشد سمت خورشيد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
مبادا ...
شكسته هايش بيازاردت
دست به دلم نگذار.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
چقدر عمر آدمي كوتاه است
وقتي دلش مي خواهد همۀ آن را
به تماشاي تو بنشيند.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۸:۰۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)