چگونه تو را فراموش كنم؟
اگر تو را فراموش كنم
بايد سال هايي را نيز كه با تو بوده ام
فراموش كنم
دريا را فراموش كنم
و كافه هاي غروب را
باران را
اسب ها را و جاده ها را
بايد
دنيا را
زندگي را
و خودم را نيز فراموش كنم
تو با همه چيز درآميخته اي.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۲۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
عشق ،
بي پروا مي وزد
و خوب مي دانم
جهان ،
هرگز ،
مصون نخواهد ماند از عشق.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۲۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
من بهترم و نيست ملالي تو چطور؟
چشمي بزنم گذشته سالي تو چطور؟
تنها نشدم هنوز، گنجشك و درخت
مي پرسد از اين حقير حالي تو چطور؟
از ياد نرفته ام و همبسترم است
گل هاي قشنگ سرخ قالي تو چطور؟
اوضاع خلاصه كاملاً امروزيست
بي دغدغه، روبه راه، عالي، تو چطور؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۲۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
دست هاي تو
تصميم بود
بايد مي گرفتم و دور مي شدم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۲۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
علت مرگم را
در جعبۀ سياهِ دلِ او
جستجو كنيد!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۱۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اي آدم!
اي عاشق!
حوا بود كه سيب را خورد
تو را
اين تبعيد
جزا به عاشقي دادند
ما را به چه؟!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
قابي سياه
شيشه هاي عينكش را
بغل كرده بود
سالها
عزادار چشمانش بودند
دو سيب سرخ!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
مدام به گوش مي رسد
سازِ غمگين چوپان
در طول مسيرِ كشتارگاه.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
اطرافم ...
پر از روياهاي سقط شده اي ست
كه بر گيسوي تنهايي ام چنگ انداخته ،
و از هر سو
اعصابِ دقايقم را مي كشند
جيغ بلندي شده
روزهايم
در سمفونيِ ناكوكِ زمانه
و من
بغضي بي ترانه
زيرِ خاكستر رويا!
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
من آفتابِ درخشان و ماهِ تابان را
بهين طراوتِ سرسبزيِ بهاران را
زلالِ زمزمۀ روشنانِ باران را
درود خواهم گفت
صفايِ باغ و چمن
دشت و كوهساران را ؛
و من ...
چو ساقۀ نورُسته باز خواهم رُست
و در تمامي اشياءِ پاكِ تجريدي
وجود گمشده اي را
دوباره خواهم جُست.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۰:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)