كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

رسول يونان

چگونه تو را فراموش كنم؟

اگر تو را فراموش كنم

بايد سال هايي را نيز كه با تو بوده ام

فراموش كنم

دريا را فراموش كنم

و كافه هاي غروب را

باران را

اسب ها را و جاده ها را

بايد

دنيا را

زندگي را

و خودم را نيز فراموش كنم

تو با همه چيز درآميخته اي.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۲۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مرجان رياحي

عشق ،

بي پروا مي وزد

و خوب مي دانم

جهان ،

هرگز ،

مصون نخواهد ماند از عشق.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۲۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مژده خدامي

من بهترم و نيست ملالي تو چطور؟

چشمي بزنم گذشته سالي تو چطور؟

تنها نشدم هنوز، گنجشك و درخت

مي پرسد از اين حقير حالي تو چطور؟

از ياد نرفته ام و همبسترم است

گل هاي قشنگ سرخ قالي تو چطور؟

اوضاع خلاصه كاملاً امروزيست

بي دغدغه، روبه راه، عالي، تو چطور؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۲۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شمس لنگرودي

دست هاي تو

تصميم بود

بايد مي گرفتم و دور مي شدم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۲۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

زكيه خوشخو

علت مرگم را

در جعبۀ سياهِ دلِ او

جستجو كنيد!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۱۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سعيد محسني

اي آدم!

اي عاشق!

حوا بود كه سيب را خورد

تو را

اين تبعيد

جزا به عاشقي دادند

ما را به چه؟!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مريم ياوري

قابي سياه

شيشه هاي عينكش را

بغل كرده بود

سالها

عزادار چشمانش بودند

دو سيب سرخ!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

زين العابدين خسروي بابادي

مدام به گوش مي رسد

سازِ غمگين چوپان

در طول مسيرِ كشتارگاه.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سامره حميديان

اطرافم ...

پر از روياهاي سقط شده اي ست

كه بر گيسوي تنهايي ام چنگ انداخته ،

و از هر سو

اعصابِ دقايقم را مي كشند

جيغ بلندي شده

روزهايم

در سمفونيِ ناكوكِ زمانه

و من

بغضي بي ترانه

زيرِ خاكستر رويا!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

حميد مصدق

من آفتابِ درخشان و ماهِ تابان را

بهين طراوتِ سرسبزيِ بهاران را

زلالِ زمزمۀ روشنانِ باران را

درود خواهم گفت

صفايِ باغ و چمن

دشت و كوهساران را ؛

و من ...

چو ساقۀ نورُسته باز خواهم رُست

و در تمامي اشياءِ پاكِ تجريدي

وجود گمشده اي را

دوباره خواهم جُست.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۰:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)