وحيد عمراني
در ميكده ها در به در شاه خودم
بي طاقتم و منتظر ماه خودم
از درد جداييش به خود مي پيچم
در آتشم و شعله ور از آه خودم
برچسب: ،
ادامه مطلب
در ميكده ها در به در شاه خودم
بي طاقتم و منتظر ماه خودم
از درد جداييش به خود مي پيچم
در آتشم و شعله ور از آه خودم
سهم من شد با نگاهت ساختن
دل به چشمان سياهت باختن
من چه دورم از حضور روي تو
همچو ماه از دوريت در كاستن
بعد از اين خوب و بدش باشد پاي خودمان
انتخابي است كه كرديم براي خودمان
اين و آن هيچ مهم نيست چه فكري بكنند
غم نداريم بزرگ است خداي خودمان
بي خيال همه با فلسفه شان خوش باشند
خودمان آينه هستيم براي خودمان
ما دو روديم كه حالا سر دريا داريم
دو مسافر همه در حال و هواي خودمان
احتياجي به در و دشت نداريم اگر
رو به هم باز شود پنجره هاي خودمان
درد اگر هست براي دل هم مي گوييم
در وجود خودمان هست دواي خودمان
دوست دارم كه نفهمند بيا بعد از اين
خودمان شعر بخوانيم براي خودمان
توي ناودون خيالم، صداي شُرشُر بارون
نگاه خيس دل من، به خاك خشك تو گلدون
صداي جيغ درختا، زير تازيانۀ باد
ليلي تنها تو بيابون، غرش تيشۀ فرهاد
بالهاي خيس پرنده، من و تو، يه چتر بسته
جاده هاي بي سر و ته، بوي خاك، پاهاي خسته
رو درخت يه يادگاري، يه سكوت، يه بغض مونده
يه نگاه خالي و سرد، يه بغل شعر نخونده
پيچيده عطر تن تو، تو فضاي خيس كوچه
گل عشقمون دوباره، توي دستاي تو پوچه
گرمي قطرۀ بارون، بيشتر از حضور سردت
غصه هام هميشگي شد، من شدم وارث دردت
از صداي وحشي رعد، به خودم ميام تو بارون
مي بينم كه خيس خيسم، ايستادم توي خيابون
بايد بروم سراغ شيشه هاي همسايه
شيشه هاي خانۀ خودمان ديگر كفاف نمي دهند
بس كه ها كرده ام
و رويشان قلب كشيده ام
فقط قول بده
زودتر بيايي
پيش از آنكه شيشه هاي همسايه ها هم
ديگر ...
جايي براي قلب من نداشته باشند!
كجاي اين خيابان
منتظر من است
كه از هيچ كوچه اي
به آن نمي رسم؟!
اي عاشق ...
حوا بود كه سيب را خورد ...
تو را
اين تبعيد
جزا به عاشقي دادند
ما را به چه ...؟!
از بين من و تو مي گذرد
كش آمده است!
انگار
تمام واگن هاي جهان را
به آن بسته اند
چه سرنوشت شومي!
حرف هايي كه قرار بود
به هم بزنيم
از ياد برده ايم
و گل ها
در دست هايمان خشكيده اند.
براي گفتن ندارد
با اين همه
از منبر بلند باد
بالا كه مي رود
درخت ها چه زود به گريه مي افتند!
از سپيده و آفتاب
وقتي به ديدار كسي مي روي
كه در گودترين جاي شب
به انتظار توست.