كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

عليرضا روشن

باران را نگاه مي كنم

شايد تو ديده باشي اش

و حسرت مي خورم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ابوسعيد ابوالخير

آتش به دو دست خويش بر خرمن خويش

چون خود زده ام چه نالم از دشمن خويش؟

كس دشمن من نيست ، منم دشمن خويش

اي واي من و دست من و دامنِ خويش



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مهدي بهروزي

در آبي چشم تو نهنگي خواب است

يك جعبه پر از مداد رنگي خواب است

هر شب پي بوسيدن تو بر قله

در جنگل قلب من پلنگي خواب است



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

پرهام سركشيكي

مي خواهد خورشيد نقاشي كند

و زير پايش

حوضي آبي

با ماهي هاي سرخ

اما بيچاره

مدادِ سياه.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شعله كرماني

دعا مي خوانم اما مست مستم!

مسلمانم ولي بت مي پرستم!

اگر با شيخ روزي ايستادم

شبي هم شد كه با ساقي نشستم

به ناداني اگر روزي يكي جام

به حرف زاهد بدبين شكستم

هزاران رشتۀ تسبيح را هم

عليرغم همان زاهد گسستم

نه تنها هيچكس نشناخت من را

كه من هم مات و حيرانم كه هستم؟!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

گروس عبدالملكيان

مهم نيست خانه ات كجا باشد

براي يافتنت كافيست چشم هايم را ببندم

هر قفلي كه مي خواهد به درگاه خانه ات باشد

عشق پيچكي است كه ديوار نمي شناسد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سيد حسن حسيني

صهباي سحر جام مرا مي خواند

صحراي خطر گام مرا مي خواند

وقت خوش رفتن است هان گوش كنيد

از عرش كسي نام مرا مي خواند



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مهدي جهاندار

برف از بس كه در اين باد ، پريشان شد و ريخت

رفت و خود را به بيابان زد و باران شد و ريخت

شمع و پروانه يكي ، مسجد و ميخانه يكي

بس كه بايد همه در پاي تو ويران شد و ريخت

مست مي آمد و آن باده كه در دستش بود

آبروي دو جهان بود ، مسلمان شد و ريخت

آبروي دو جهان ، خون گلوي دو جهان

اشك هاي تو در آن سوي بيابان شد و ريخت

لب اين رود نشست و كفِ آبي برداشت

كه نگاهش به تو افتاد و پشيمان شد و ريخت

اي كه نزديك تري از رگ گردن به بهار

غنچه ات قطره اي از خون شهيدان شد و ريخت



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

هيوا مسيح

روباهي در غار

از لاي سنگ ها نگاه مي كند:

ستاره اي!




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سمانه كهربائيان

مصائبم را مدارا مي كني

خوشي هاي كمياب به تو مي دهم

مثل همزيستي مسالمت آميز

ميان مسلمانان و مي فروشان.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۱:۴۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)