ميرزا علي اكبر نعمت الهي (موافق عليشاه)
حلقه تا بر سر زلف تو گلندام افتاد
هيچ دل نيست مگر آنكه در اين دام افتاد
در ازل پرده ميان من و معشوق نبود
در تعيّن شدم و كار به پيغام افتاد
سر بر آرم به جنون جامه به تن چاك زنم
پرده پوشي چه كنم؟ طشت من از بام افتاد
در ره عشق سلامت همه در رنج و بلاست
كام آنراست كه دلخسته و ناكام افتاد
مستي ما بود از گردش چشم ساقي
سر و كار دگران است كه با جام افتاد
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
راحله نيازي
هنوز هم بي جهت
برچسب: ،
ادامه مطلب
به تو كه مي رسم
از تمام جهات
شعر مي بارد.
آدرس وبلاگ: http://www.rniaz24.blogfa.com/
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
سنايي غزنوي
آنها كه اسير عشق دلدارانند
از دست فلك هميشه خون بارانند
هرگز نشود بخت بد از عشق جدا
بدبختي و عاشقي مگر يارانند!
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
شمس مغربي
اي چشم تو را هزار ميخانه نشين
تا كي باشد چو شمع هر خانه نشين؟
آنجا كه جمال تو فروزان گردد
خورشيد شود چو بوم ويرانه نشين
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
علي مظفر
پيمانه نديده را چه از خم گفتن؟
از مستي و شوق و از تلاطم گفتن؟
در حسرت آنم شود از پنجره ها
از عشق دو آيه اي به مردم گفتن
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
مولانا
گر تيغ اجل مرا كند بي سر و جان
در حُسن برآيم ز زمين صد چندان
از خاك چو جمله دانه ها مي رويد
هم دانۀ آدمي برويد مي دان
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
وحيد عمراني
اي فيض لبت چون مي صد سالۀ سرخ
در عشق تو از چشم روان ژالۀ سرخ
بس ابر غمت به خاك دل خون باريد
روييده به دشت سينه ام لالۀ سرخ
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید: