دمي به باغ نرفتيم تا بهار گذشت
ز عشق خاطره اي ماند و چون غبار گذشت
هنوز چشم به راهم كه باز مي گردي
تمام زندگي من در انتظار گذشت
پس از تو زمزمۀ عاشقانه شد خاموش
و لحظه ها همه با چشم اشكبار گذشت
دلم چو كلبۀ متروك و سرد، خالي ماند
چها كه بر سر اين باغ بي بهار گذشت
طنين گريۀ من در سكوت مي پيچد
مرا پناه بده، كار من ز كار گذشت
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
ترسم از اين است كه يك شب
بخواهي به خوابم بيايي و من
همچنان به يادت
بيدار نشسته باشم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
بايد كمك كني كمرم را شكسته اند
بالم نمي دهند، پرم را شكسته اند
نه راه پيش مانده برايم نه راه پس
پل هاي امن پشت سرم را شكسته اند
هم ريشه هاي پير مرا خشك كرده اند
هم شاخه هاي تازه ترم را شكسته اند
حتي مرا نشان خودم هم نمي دهند
آيينه هاي دور و برم را شكسته اند
گل هاي قاصدك خبرم را نمي برند
پاي هميشۀ سفرم را شكسته اند
حالا تو نيستي و دهان هاي هرزه گو
با سنگ حرف مفت، سرم را شكسته اند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
هم چهرۀ مهتاب تو را مي ديدم
هم ناب تر از ناب تو را مي ديدم
هر روز من خسته به عشقت شب شد
اي كاش كه در خواب تو را مي ديدم
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
از قلّه هاي عمر، يكي
اين آرزوي محال
كه چالۀ گونه ات را
با بوسه اي پر كنم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
مي سوزم از فراقت، با ديدگان تر، من
هم آبم و هم آتش، درياي شعله ور، من
بر دوشم اين امانت، تاوان ناسپاسي است
عمري سوار بودم، بر گردۀ پدر، من
بر بند بند نايم، بند است و بي نوايي
زنداني است انگار، مسعود سعد در من
چشم انتظاري من، شب را سياه تر كرد
از بس ستاره چيدم، از شام تا سحر، من
سهم من و تو از عشق، زيبا و عادلانه است
يك مشت استخوان تو، يك مشت بال و پر، من
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
از جنگل ابري گذشتم
از كوهي كبود تا درياي آبي
با اين همه
همچنان غمگينم.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
دو چشمت جام لبريز از شرابه
لبانت دفتر اشعار نابه
كلامي، بوسه اي، شعري، نگاهي
سر شب، كي، كجا هنگام خوابه؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
تمام بوق هاي جهان
تمام جيغ هاي كشدار زنان در حال زايمان
تمام عربده هاي مردان جنگي را
در كيسه اي ريخته ام
روزي كه به ديدنت بيايم
حرف هايم را
جور ديگري خواهم زد.
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)
پروانـه هـا در پيـله دنيـارا نـمي فهمند
تـقـويـم هـا روز مبـا دارا نـمي فهمند
دريا بـراي مـردم صحرا نشيـن دريـاست
ساحـل نشينـان قـدر دريـا را نمي فهمند
مثل همـه مـا هـم خيـال زندگـي داريـم
امـا نـمي دانـم چـرا مـا را نـمي فـهمند
هـر روز سـيبـي در مسيـر آب مي آيـد
ديگـر نيـا اين شـهر معـنا را نمي فهمند
اين مردمان مانـند اهـل كوفـه مي مانند
انـدازۀ يـك چـاه مـولا را نـمي فـهمند
اينجا سه سال پيـش دست دارمـان دادند
اين قوم درد اينجاست اينجا را نمي فهمند
فرسنگ ها از قيـل وقـال عاشـقي دورند
هنـد و سمـرقنـد و بـخارا را نمي فهمند
چاقـو به دسـت مـردم هشيـار افـتاده
ديـدار يوسـف بـا زليخـا را نمي فهمند
از روز اول بـا تـو در پـرواز دانـستـم
پروانه ها در پيله دنيا را نمي فهمند
برچسب:
،
ادامه مطلب
بازدید:
+ نوشته شده:
۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت:
۰۶:۳۶:۵۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع:
نظرات (0)