كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

اصغر واقدي

تو دريا بودي و من زورقي خُرد

به هر جا خواست امواجت مرا برد

دلم پاروزن بيچاره اي بود

كه در آغوش طوفانت شبي مرد



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

نصرت رحماني

ستاره مي جهيد از آسمان ها

جدال باد بود و بادبان ها

به روي ماسه ها باقي نهاديم

دو جاي پيكر و بس داستان ها



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

عليرضا روشن

ما آب را ...

براي گريستن

نوشيده ايم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

حميد مصدق

تمام مزرعه از خوشه هاي گندم پُر

و هيچ دستِ تمنا

دريغ سنبله ها را درو نخواهد كرد

دروگران ، همه پيش از دِرو

دِرو شده اند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

اكبر اكسير

برادرم مشاور املاك داشت

من مشاور افلاك

او زمين ها را متر مي كند

من آسمان ها را

من از ساختن بيت خوشحال مي شوم

او از فروختن بيت

او چندين دفتر دارد ، من چندين كتاب

او هر روز بزرگ مي شود

من هر روز كوچك

با تمام اينها نمي دانم چرا اهل محل

به من مي گويند اكبر ، به او مي گويند اصغر!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

خيام نيشابوري

اي آنكه زمانه مي كند غمناكت

ناگه برود ز تن روان پاكت

بر سبزه بشين و خوش بِزي روزي چند

زان پيش كه سبزه اي دمد از خاكت



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

گروس عبدالملكيان

باد كه مي آيد

خاكِ نشسته بر صندلي بلند مي شود

مي چرخد در اتاق

دراز مي كشد كنار زن ،

فكر مي كند

به روزهايي كه لب داشت.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

هوشنگ ابتهاج (سايه)

آن عشق كه ديده گريه آموخت از او

دل در غم او نشست و جان سوخت از او

امروز نگاه كن كه جان و دل من

جز يادي و حسرتي چه اندوخت از او؟!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

وحيد عمراني

باران كه مي بارد ...

چشم هايم با آسمان به تفاهم مي رسند

چه وجه اشتراك لطيفي است

بين هواي دل من

با اين روزهاي پاييزي!



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

احمد شاملو

كوه با نخستين سنگ ها آغاز مي شود

و انسان با نخستين درد

در من زنداني ستمگري بود

كه به آواز زنجيرش خو نمي كرد

من با نخستين نگاه تو آغاز شدم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۲۹:۱۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)