كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

شعر ديداربه قيامت از اميرتيموري

مگذار كه ديدار بيفتد به قيامت
اي واي اگر كار بيفتد به قيامت

انكار مكن عاشقي از چشم تو پيداست
سخت است كه اقرار بيفتد به قيامت

غوغاي غريبي ست ميان دل و دينم
اين غائله مگذار بيفتد به قيامت

راضي نشو اين وعده از امروز كه دنياست
با اين همه اصرار بيفتد به قيامت

يك بوسه طلبكارم و مي گيرم از آن لب
حتي اگر اينبار بيفتد به قيامت

#امير_تيموري

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۳ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

غزل ناب از بهنام كياني

‍ با من بيا زيباي من! تا عشق مهمانت كنم
دردي اگر داري بگو با بوسه درمانت كنم

آرامشت را بيخيال... امشب به ساز من برقص!
پاسخ بگو، پلكي بزن، تا مست و حيرانت كنم.

بنشين فقط حرفي بزن حتي به نرخ عمر من
جانم فدايت! خنده كن تا ماه ارزانت كنم .

ترسوترين ترساي من قيد قوانين را بزن
همراه شو تا آشنا با شيخ صنعانت كنم!

سياره ي زيباي من دور تو گردش مي كنم
خواهي تو را زيباترين كيوان كيهانت كنم؟

اسطوره ي مهر و وفا بي شك تو هستي خوب من
با من بمان تا سر تر از تاريخ يونانت كنم

در حسرت اين لحظه ها يعقوب ديدارت شدم
حالا كه هستي صبر كن تا عشق مهمانت كنم!

#بهنام_كياني

🍃🥀🍃



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شعر برو ازداريوش جعفري

بيخبر از خويشتن بودم سفر كردي... برو
محو رخسارت شدم از من حذر كردي... برو

داشتم كاري مگر با سنگ قلبت بي وفا
كه اينچنين چون باد از قلبم گذر كردي... برو

بارها گفتم بمان پيش من و بي من مرو
گوييا داري هواي ديگري در سر... برو

عهد نابستن چه بهتر تا ببندي بشكني
حال بستي عهد خود را با كس ديگر... برو

ميروي خوش باش اما با هوسبازي خود
پيكرم را كرده اي پا تا به سر آذر... برو

در نمازي با من و تسبيح گوي ديگران
گشته اي پير طريقت مرشد كافر... برو

دست در دست من و سوداي ديگر پروري؟
كن رها دستم دگر گر ميروي بهتر...برو

#داريوش_جعفري

🍃🥀🍃



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

غزل هست ونيست فاضل نظري

چشم به قفل قفسي هست و نيست
مژده‌ي فريادرسي هست و نيست

مي‌رسد و مي‌ گذرد زندگي
آه كه هر دم نفسي هست و نيست

حسرت آزادي‌ام از بند عشق
اول و آخر هوسي هست و نيست

مرده‌ام و باز نفس مي‌كشم
بي تو در اين خانه كسي هست و نيست

كيست كه چون من به تو دل بسته است؟
مثل من اي دوست بسي هست و نيست

#فاضل_نظري /
#آن_ها / #هست_و_نيست



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۲ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شعردلم فرياد مي خواهدازمحمدعلي بهمني

تو را گم ميكنم هر روز و پيدا ميكنم هر شب
بدينسان خواب ها را با تو زيبا ميكنم هر شب

تبي اين كاه را چون كوه سنگين ميكند، آنگاه
چه آتش ها كه در اين كوه برپا ميكنم هر شب

تماشاييست پيچ و تاب آتش، آه خوشا بر من
كه پيچ و تاب آتش را تماشا ميكنم هر شب

مرا يك شب تحمل كن كه تا باور كني جانا
چگونه با جنون خود مدارا ميكنم هر شب

چنان دستم تهي گرديده از گرماي دست تو
كه اين يخ كرده را از بي كسي،ها ميكنم هرشب

تمام سايه ها را مي كشم در روزن مهتاب
حضورم را زچشم شهر حاشا ميكنم هر شب

دلم فرياد مي خواهد ولي در گوشه اي تنها
چه بي آزار با ديوار نجوا مي كنم هر شب

كجا دنبال مفهومي براي عشق مي گردي!
كه من اين واژه را تا صبح معنا ميكنم هر شب

#محمدعلى_بهمني



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

جديدترين شعرمحمدعلي بهمني

مي‌نوشمت كه تشنگي‌ام بيشتر شود
آب از تماس با عطشم شعله‌ور شود

آنگاه بي‌مضايقه‌تر نعره مي‌كشم
تا آسمان ِ كر شده هم با خبر شود

آن‌قدرها سكوت تو را گوش مي‌دهم
تا گوشم از شنيدن ِ بسيار كر شود

تو در مني و شعرم اگر «حافظانه» نيست
«عشقت نه سرسري ست كه از سر به در شود»

آرامشم هميشه مرا رنج داده‌است
شور خطر كجاست كه رنجم به سر شود؟

مرهم به زخم ِ بسته كه راهي نمي‌برد
كاشا كه عشق مختصري نيشتر شود

#محمد_علي_بهمني



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۱ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

اشعارفروغ فرخزاد

يك روز بلند آفتابي
در آبي بي‌كران دريا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترانه بار تنها

چشمان تو رنگ آب بودند
آندم كه ترا در آب ديدم
در غربت آن جهان بي شكل
گوئي كه ترا به خواب ديدم

از تو تا من سكوت و حيرت
از من تا تو نگاه و ترديد
ما را مي‌خواند مرغي از دور
مي خواند به باغ سبز خورشيد

در ما تب تند بوسه مي‌سوخت
ما تشنه خون شور بوديم
در زورق آب‌هاي لرزان
بازيچه‌ي عطر و نور بوديم

مي‌زد، مي‌زد، درون دريا
از دلهره‌ي فرو كشيدن
امواج ، امواج ناشكيبا
در طغيان بهم رسيدن

دستانت را دراز كردي
چون جريان‌هاي بي‌سرانجام
لب‌هايت با سلام بوسه
ويران گشتند روي لب‌هام

يك لحظه تمام آسمان را
در هاله‌ئي از بلور ديدم
خود را و ترا و زندگي را
در دايره‌هاي نور ديدم

گوئي كه نسيم داغ دوزخ
پيچيد ميان گيسوانم
چون قطره ئي از طلاي سوزان
عشق تو چكيد بر لبانم

آنگاه ز دوردست دريا
امواج بسوي ما خزيدند
بي‌آنكه مرا بخويش آرند
آرام ترا فرو كشيدند

پنداشتم آن زمان كه عطري
باز از گل خواب‌ها تراويد
يا دست خيال من تنت را
از مرمر آب‌ها تراشيد

پنداشتم آن زمان كه رازيست
در زاري و هاي‌هاي دريا
شايد كه مرا بخويش مي‌خواند
در غربت خود، خداي دريا

#فروغ_فرخ‌زاد

 

از دفتر اسير

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

غزل زيباي شب خوش ازسعيدغمخوار

بيخود نگو«شب خوش»كه من ازغصه سرشارم

خوابي ندارد بي تو اينجا چشم ِ خونبارم

وقتي دلم از من تو را هميشه مي‌خواهد

خوابي مگر آيد به اين چشمان بيدارم

آخر بگو بي تو چگونه مي‌شود خوابيد

وقتي تو هستي دائماً در فكر و افكارم

اين چشم‌هاي مضطرب را با چه اميدي

دور از تو من بايد به دست خواب بسپارم

هميشه پرسيدي و گفتم حال من خوب است

امّا نمي‌داني از اين جمله چه بيزارم!

وقتي تو را اينجا ندارم در كنار ِ خود

ديگر خوشي مي‌ماند آيا در شب ِ تارم؟

وقتي تمام حس ِ قلبم بي تو تنهايي ست

اصلاً بگو من بي تو حال ِ خوش مگر دارم؟
#سعيد_غمخوار



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

سرود زيبايي فروغ فرخزاد

شانه‌هاي تو
همچو صخره‌هاي سخت و پر غرور
موج گيسوان من در اين نشيب
سينه مي‌كشد چو آبشار نور

شانه‌هاي تو
چون حصارهاي قلعه‌اي عظيم
رقص رشته‌هاي گيسوان من بر آن
همچو رقص شاخه‌هاي بيد در كف نسيم

شانه‌هاي تو
برج‌هاي آهنين
جلوه شگرف خون و زندگي
رنگ آن به رنگ مجمري مسين

در سكوت معبد هوس
خفته‌ام كنار پيكر تو بي‌قرار
جاي بوسه‌هاي من به روي شانه‌هات
همچو جاي نيش آتشين مار

شانه‌هاي تو
در خروش آفتاب داغ پر شكوه
زير دانه‌هاي گرم و روشن عرق
برق مي‌زند چو قله‌هاي كوه

شانه‌هاي تو
قبله‌گاه ديدگان پر نياز من
شانه‌هاي تو
مهر سنگي نماز من.

#فروغ_فرخ‌زاد

سرود زيبايي
از دفتر عصيان





برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۱۰ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

شعرزيباي تحت تعقيب از سعيدبيابانكي

تحت تعقيب

يك روز از بهشتت
دزديده ايم يك سيب
عمري است در زمينت
هستيم تحت تعقيب!

خورديم در زمينت
اين خاك تازه تاسيس
از پشت سر به شيطان
از روبرو به ابليس

از سكر نامت اي دوست
با آن كه مست بوديم
مارا ببخش يك عمر
شيطان پرست بوديم...

حالا در اين جهنم
اين سرزمين مرده
تاوان آن گناه و
آن سيب نيم خورده

بايد ميان اين خاك
در كوه و دشت و جنگل
عمري ثواب كرد و
برگشت جاي اول ...!

سعيد بيابانكي

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۷:۰۰:۰۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)