هاتف اصفهاني
دارم ز جدايي غزالي كه مپرس
در جان و دل اندوه و ملالي كه مپرس
گويي چه بود درد تو؟ دردي كه مگوي
پرسي چه بود حال تو؟ حالي كه مپرس
برچسب: ،
ادامه مطلب
دارم ز جدايي غزالي كه مپرس
در جان و دل اندوه و ملالي كه مپرس
گويي چه بود درد تو؟ دردي كه مگوي
پرسي چه بود حال تو؟ حالي كه مپرس
تُنگي مي فهمد
كه ماهي اش
تنها ...
سه ثانيه عاشق است!
آدرس وبلاگ: http://aaaloonak.blogfa.com/
گاهي كه بدون تو دلم مي گيرد
آرامش دريا بغلم مي گيرد
من كشتي طوفان زده اي هستم كه
كم عمقي يادت به گِلم مي گيرد
در آبي چشم تو نهنگي خواب است
يك جعبه پر از مداد رنگي خواب است
هر شب پي بوسيدن تو بر قلّه
در جنگل قلب من پلنگي خواب است
بي سايبان ترين بلندا
سپيدترين بلندا
فريادهايم را
بر سر كوه ها
مي كشم.
بده به دست من اين بار بيستون ها را
كه اين چنين به تو ثابت كنم جنون ها را
بگو به دفتر تاريخ تا سياه كند
به نام ما همۀ سطرها، ستون ها را
عبور كم كن از اين كوچه ها كه مي ترسم
بسازي از دل مردم كلكسيون ها را
منم كه گاه به ترك تو سخت مجبورم
تويي كه دوري تو شيشه كرده خون ها را
ميان جاده بدون تو خوب مي فهمم
نوشته هاي غم انگيز كاميون ها را!
باران گرفته ام به هواي شكفتنت
جاري در امتداد ترك خوردۀ تنت
با اشكهاي حلقه شده پاي گونه هات
با دستهاي حلقه شده دور گردنت
من متهم به رابطه با واژۀ توام
مظنون به دستكاري گلهاي دامنت
اين گرگ و ميش وقت طلوع است يا غروب
در چشم هاي نيلي مايل به روشنت؟!