مهدي اخوان ثالث
در اين قفس شوم چه طاووس چه بوم / چون ره ابديست هر كجا بودي باش
برچسب: ،
ادامه مطلب
در اين قفس شوم چه طاووس چه بوم / چون ره ابديست هر كجا بودي باش
چه ولوله اي مي كنند
بر خطوط حامل انتظار من
نت هاي گام تو؛
مي
رِ
سي.
آن طرف رودخانه
كشاورزان در كارند
اين طرف زنان شاليكار
بچه ها قد مي كشند
در اين ميان.
اين هديه را اگر نپذيري كجا برم
جان است جان! اگر تو نگيري كجا برم
يار عزيز! يوسف من كم تحمل است
اين برده را براي اسيري كجا برم
بخت مرا سياه چو گيسوي خود مخواه
موي سفيد را سر پيري كجا برم
اي قلب زخم خوردۀ بيمار، من تو را
گر پيش پاي دوست نميري كجا برم
جان هديه ايست پيشكش آورده از خودت
اين هديه را اگر نپذيري كجا برم؟
عشق من
گودالي است كه از درختي مانده است
رايحه اي است كه از عطري
جايي كه از زخمي
عشق من ...
نيست.
هميشه تمام گلوله ها براي دشمن نيست
گاه بايد آخرين گلوله را
براي خودت نگه داري
دوستت دارم
آن گونه كه سربازي
در محاصرۀ دشمن
آخرين گلوله اش را.
وقتي كه تو نيستي
دنيا چيزي كم دارد
مثل كم داشتن يك وزيدن، يك واژه، يك ماه
من فكر مي كنم در غياب تو
همۀ خانه هاي جهان خاليست
همۀ پنجره ها بسته است
وقتي كه تو نيستي
من هم
تنهاترين اتفاق بي دليل زمينم
واقعاً
وقتي كه تو نيستي
من نمي دانم براي گم و گور شدن
به كدام جانب جهان بگريزم!