محمدرضا سهرابي نژاد
در آتش بي پناهي گريه مي كرد / گل گم كرده راهي گريه مي كرد
كنار نعش سقاي عطشناك / فرات از روسياهي گريه مي كرد
برچسب: ،
ادامه مطلب
در آتش بي پناهي گريه مي كرد / گل گم كرده راهي گريه مي كرد
كنار نعش سقاي عطشناك / فرات از روسياهي گريه مي كرد
آن نخل به خون تپيده را مي بوسيد / آن مشك ز هم دريده را مي بوسيد
خورشيد، كنار علقمه خم شده بود / دستان ز تن بريده را مي بوسيد
ما مي زدگان مست و خرابيم همه / بر خاك درش به پيچ و تابيم همه
از پرتو روي بي مثالش، رخشان / خود نيك چو بنگري، حبابيم همه
آدرس وبلاگ : http://32-mn.blogfa.com
ارباب صداي قدمت مي آيد / هنگامه اوج ماتمت مي آيد
ما در تب داغ و غم تو مي سوزيم / چند روز دگر محرمت مي آيد
آن روز كه آتش محبت افروخت / عاشق روش سوز ز معشوق آموخت
از جانب دوست سر زد اين سوز و گداز / تا در نگرفت شمع پروانه نسوخت
مرا تن زورق است و ناخدا دل / در اين زورق بود فرمانروا دل
رسد فايز به ساحل يا شود غرق / نمي دانم برد ما را كجا دل
تلخي جهان به كام ما شيرين است / تا نقل شراب ماست قند لب دوست
در عشق هواي خود پرستي مطلب / از زاهد خشك شور مستي مطلب
خواهي كه رسي به هستي مطلق او / از هستي خويش حرف هستي مطلب
وسيع سينه ام مأواي عشق است / هميشه در دلم غوغاي عشق است
فضاي سبز شعر من معطر / ز عطر وحشي گلهاي عشق است