كريمي مشاور بيمه كريمي مشاور بيمه .

كريمي مشاور بيمه

يه سوال ؟؟؟؟؟؟؟؟

كمك ميخوام

كي ميدونه معني اين ايه چي ميشه

( و لا يحيق المكر السيئ الا باهله )

 

معنيش رو توي نظراتون برام بزارين

ممنونم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بزرگ ترين غفلت ها

قرآن كريم انسانها ي غافل راپست تر  از چارپايان مي داند يعني كساني كه قلب و چشم و گوش دارند ولي نه مي فهمند و نه مي بينند ونه مي شنوند !

با غفلت از آب حيات  خود گرفتار كوير هلاكت مي شويم نه آب

اگر دلايل شكست و سقوط انسانها و جوامع را بررسي كنيم غفلت يكي از اصلي ترين و اساسي ترين دلايل است ! شايد دليل آن همه تاكيد و  يادآوري دشمن و توطئه هاي آن توسط حضرت امام و مقام معظم رهبري نيز نگراني از غفلت نخبگان نسبت به دشمني هاي آنان است !

غفلت از استعدادهاو ظرفيت ها و جايگاه انساني و خليفه اللهي ، غفلت از قدرت اراده ، آزادي انتخاب و غفلت از شناخت رهبري عادل اسلامي و اطاعت از رهبري جامعه از جمله مهمترين جاهايي است كه مسلمين دچار غفلت شدند !

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۹ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بوي بار

      آنكه   حيران  بشود  با غم خوبان شده جفت

                 اين همه غم كه خريدم كسي اينرا كه نگفت

                 تو  بيا  بوي  گل  ايد   به  سرا  پرده ي   من

                 تو  مرو  تا  كه  ببيني   همه   اسرار   نهفت

                 آن نگاهي  كه تو كردي   دلم  افتاده  به شور

                 ناله ها كرده دلم شب چه ازين غم كه نخفت

                                ا ين غزل پا نزده بيت است

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۸ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

براي anita

دل مي سپرم به چشمات

چشمـــات چشـــمه نوره

تو كــــوچه هـاي قلـــــبم

هميشــــــــه... در عبوره

پـــــــل مي زنم به قلبت

از راه رنـــگـــين كمــــون

رو جـــــاده مــي نويسم

دوستت دارم انيتا

...................

با هــــــــر نگاه پاكــــت

پر ميشـــــــــم از تـرانه

من با تو مونــــــــدگارم

اي بهتــــــــرين بهـــانه

از نســـل پاك عـشقي

روحــــــت گـــل اقاقي

تا صـــبح ميـلاد عشق

عمــــــرت بمونه باقي!

نميدونم خوشت مياد يا ناراحت ميشي اما اين از يه دوست ناشناس داشته باش



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

بيا كه...

فقط يه بارم كـه شده


اســـم منو صــدا بكن


خنده رو با لبهاي من


دوبــاره آشــــنا بــكن


هــديه بيار يــه پنجره


تا نفســم تازه بـــشه


تا بدونم دوستم داري


عشقمون اندازه بشه


بيا كــه غنچه وا بشه


تــو گـــلدون اتاق من


بـــيا كــــه با اومـدنت


بوســه بياد سراغ من


بيـــا كـــه باور بكـــنم


اومدنت يه معجزه س


داشتن تو يه آرزوست


نبودنت يــه فاجعه س


فقط يه بارم كه شـده


اســـم منو صــدا بكن


خنده رو با لبهاي من


دوباره آشـــــنا بـــكن



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۷ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

دل ربودي قصد جانم مي كني

دل ربودي قصد جانم مي كني   اندك اندك بي نشانم مي كني
 
اي بهار خاطرات سبز من          با جفاي خود خزانم مي كني
 
در پس ابر سياه قهر خود         عاقبت چون مه نهانم مي كني
 
من چو مومي در كف بي مهر تو   هر چه مي خواهي همانم مي كني
 
تير غم را با نگاهي اتشين            جانب روح وروانم مي كني
 
بي وفايي تا به چند اي تند خو      مهر خود را كي عيانم مي كني
 
پير شد دل در عزاي هجر تو      كي به يك عشوه جوانم مي كني
 
داستان عسق ما افسانه شد              اي كه رسواي جهانم مي كني
 
بعد از اين ماييم و داغ دوريت          اي كه دائم قصد جانم مي كني



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

حتما در كنكور امسال تقلب شده

.... و ..... اينك

همزمان با اعلام رئيس سازمان سنجش كشورمبني بر اعلام نتايج كنكورتا چندروز آينده عده اي از هم وطنان عزيزدرسراسركشور(تجريش،قيطريه،ونك) پيشاپيش اول شدن خودرا جشن گرفتند.

به همين مناسبت خبرنگار روزنامه اعتمادخيلي ، خودرا به جمع اين عزيزان رسانده تا مثل هميشه رسالت ذاتي خود را درجهت آزادي بيان وترويج اخلاق نمايان سازد!!

مصاحبه:

خبرنگار: لطفا پس از سلام نام ، رتبه ، ودليل پيروزي خودرا بگوئيد و آيادركنكورتقلب نشده؟

نفراول: باسلام من شهرام هستم رتبه اول دررشته فلسفه و دليلي براي پيروزي ندارم ، به نظرمن هم حتما تقلب شده و ضمنا قراره شب با بچه ها بريم فرحزاد!

خبرنگار: لطفا شما نام ، رتبه ، دليل پيروزي رابگوئيد و آيا در كنكورتقلب نشده؟

نفربعدي: من ترانه 15 سال دارم عضوجنبش دختران فيروزه اي تونستم در رشته كنكورنفر اول بشم وازفائزه خانم ميخوام كه مانتوهاي بعدي كمي تنگ تر و كوتاه تر باشه ودليل پيروزي ام هم اينه كه من بچه تجريشم و چون تجريش بالاي شهره پس من حتما اولم!

خبرنگار: لطفا نام ، رتبه ، دليل پيروزي رابگوئيد وآيا دركنكورتقلب نشده؟

نفربعدتر: به نام آزادي من بهرام هستم داداش شهرام و نفراول ادبيات ، من با طلاش و متالعه ي زياد والگوبرداري از مهندس تونستم اول شم، به نظرمن هم حتما طغلب شده كه به چنددليل مهم اشاره ميكنم:

اولا: مراقبان جلسه همگي ازسازمان سنجش بودن و كارت شناسائي داشتن!

دوما: درزمان برگزاري امتحان نميزاشتن به برگه ي كناري نگاه كنيم!

سوما: دراوج خفقان و نقض حقوق بشر محل امتحان دختران از پسران جدا بود!

پس حتما طغلب شده و ضمنا ادب مرد به زه دولت اوست!

خبرنگار: نام ، رتبه ، دليل پيروزي رابگوئيد وآيا دركنكور تقلب نشده؟

نفر آخر: خاك برسرت من نن جون مهدي ام ، رتبه اول دكتراي مهندسي حقوق هسته اي ، دليل پيروزي ام هم اينه كه مهدي از امام دست خط داره كه از هركي بخواد پول بگيره پس من اول هستم ، وحتما دركنكور تقلب شده چون مهدي از بين 4 نفر پنجم شده ، راستي ايشون شقد وقت دارن ، من شقد وقت دارم؟!!

نويسنده : پلاك سرخ

نقل:اسلام انلاين


برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۶ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

هانيه دختر خاله من بلبلي كه خاموش شد

سلام

اين پست راجب دختر خالمه اسمش هانيه   بود

يه دختر زيبا حدود۱۰الي ۱۱سال داشت يه روز كه از مغازه اونطرف خونشون رد ميشده يه ماشين

بهش ميزنه

ميبرنش بيمارستان

خاله منم كه ميبينه دخترش دير كرده خونه تمام همسايه ها دوستاش همه جا رو ميگرده امااثر

از هانيه جان نبوده

بلاخره توي يه بيمارستان پيداش ميكنن

مرگ مغزي شده بوده

دكترا هم تمام اعضاي بدنش رو بر ميدارن

اين موقعي كه توي غصالخونه بردنش فهميديم

ماشينه در رفته بود اونم گير افتاد

اما ديگه دير شده بود

هانيه ما از پيشمون رفته بود

هنوز عكسش دارم

هميشه

خندون

خوشحال

زيبا

مثل يه فرشته بود

دوستش داشتم

 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۵ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

مولوي

    بشنو اين ني چون شكايت مي‌كند            از جداييها حكايت مي‌كند      كز نيستان تا مرا ببريده‌اند                     در نفيرم مرد و زن ناليده‌اند      سينه خواهم شرحه شرحه از فراق             تا بگويم شرح درد اشتياق   هر كسي كو دور ماند از اصل خويش                     باز جويد روزگار وصل خويش       من به هر جمعيتي نالان شدم                      جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم   هركسي از ظن خود شد يار من                      از درون من نجست اسرار من   سر من از ناله‌ي من دور نيست                    ليك چشم و گوش را آن نور نيست    تن ز جان و جان ز تن مستور نيست              ليك كس را ديد جان دستور نيست   آتشست اين بانگ ناي و نيست باد هر كه اين آتش ندارد نيست باد   آتش عشقست كاندر ني فتاد جوشش عشقست كاندر مي فتاد   ني حريف هركه از ياري بريد پرده‌هااش پرده‌هاي ما دريد   همچو ني زهري و ترياقي كي ديد همچو ني دمساز و مشتاقي كي ديد   ني حديث راه پر خون مي‌كند قصه‌هاي عشق مجنون مي‌كند   محرم اين هوش جز بيهوش نيست مر زبان را مشتري جز گوش نيست   در غم ما روزها بيگاه شد روزها با سوزها همراه شد   روزها گر رفت گو رو باك نيست تو بمان اي آنك چون تو پاك نيست   هر كه جز ماهي ز آبش سير شد هركه بي روزيست روزش دير شد   در نيابد حال پخته هيچ خام پس سخن كوتاه بايد والسلام   بند بگسل باش آزاد اي پسر چند باشي بند سيم و بند زر   گر بريزي بحر را در كوزه‌اي چند گنجد قسمت يك روزه‌اي    كوزه‌ي چشم حريصان پر نشد تا صدف قانع نشد پر در نشد   هر كه را جامه ز عشقي چاك شد او ز حرص و عيب كلي پاك شد   شاد باش اي عشق خوش سوداي ما اي طبيب جمله علتهاي ما   اي دواي نخوت و ناموس ما اي تو افلاطون و جالينوس ما   جسم خاك از عشق بر افلاك شد كوه در رقص آمد و چالاك شد   عشق جان طور آمد عاشقا طور مست و خر موسي صاعقا   با لب دمساز خود گر جفتمي همچو ني من گفتنيها گفتمي       هر كه او از هم‌زباني شد جدابي زبان شد گرچه دارد صد نوا     چونك گل رفت و گلستان درگذشت نشنوي زان پس ز بلبل سر گذشت   جمله معشوقست و عاشق پرده‌اي زنده معشوقست و عاشق مرده‌اي   چون نباشد عشق را پرواي او او چو مرغي ماند بي‌پر واي او   من چگونه هوش دارم پيش و پس چون نباشد نور يارم پيش و پس   عشق خواهد كين سخن بيرون بود آينه غماز نبود چون بود

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)

ناصر خسرو

برگش تو را كه گاو توئي و ثمر مرا قول رسول حق چو درختي است بارور انصاف ده، مگوي جفا و مخور مرا چون برگ خوار گشتي اگر گاو نيستي؟ از جور اين گروه خران بازخر مرا اي آنكه دين تو بخريدم به جان خويش روز حساب و حشر مفر و وزر مرا دانم كه نيست جز كه به سوي تواي خدا بر چيزها مده به دو عالم ظفر مرا گر جز رضاي توست غرض مر مرا ز عمر از خاندان حق مكن زاستر مرا واندر رضاي خويش تو، يارب، به دو جهان زيرا كه نيست كار جز اين اي پسر مرا همچون پدر به حق تو سخن گوي و زهد ورز از نال خشك خيره چه بندي كمر مرا گوئي كه حجتي تو و نالي به راه من گوئي زبون نيافت ز گيتي مگر مرا آزرده كرد كژدم غربت جگر مرا صفرا همي برآيد از انده به سر مرا در حال خويشتن چو همي ژرف بنگرم چرخ بلند جاهل بيدادگر مرا گويم: چرا نشانه‌ي تير زمانه كرد چون خوار و زار كرد پس اين بي خطر مرا؟ گر در كمال فضل بود مرد را خطر جز بر مقر ماه نبودي مقر مرا گر بر قياس فضل بگشتي مدار چرخ اين گفته بود گاه جواني پدر مرا ني‌ني كه چرخ و دهر ندانند قدر فضل اين خاطر خطير چنين گفت مر مرا «دانش به از ضياع و به از جاه و مال و ملك» نايد به كار هيچ مقر قمر مرا با خاطر منور روشنتر از قمر دين و خرد بس است سپاه و سپر مرا با لشكر زمانه و با تيغ تيز دهر اندر شكم چه بايد زهره و جگر مرا گر من اسير مال شوم همچو اين و آن پرهيز و علم ريزد ازو برگ و بر مرا انديشه مر مرا شجر خوب برور است چون عاقلان به چشم بصيرت نگر مرا گر بايدت همي كه ببيني مرا تمام زين چرخ پرستاره فزون است اثر مرا منگر بدين ضعيف تنم زانكه در سخن بر چرخ هفتم است مجال سفر مرا هر چند مسكنم به زمين است، روز و شب زين بهتر است نيز يكي مستقر مرا گيتي سراي رهگذران است اي پسر كرده‌است بي‌نياز در اين رهگذر مرا از هر چه حاجت است بدو بنده را، خداي ره داد و سوي رحمت بگشاد در مرا شكر آن خداي را كه سوي علم و دين خود چون آفتاب كرد چنين مشتهر مرا اندر جهان به دوستي خاندان حق چون دشمنان خويش به دل كور و كر مرا وز ديدن و شنيدن دانش يله نكرد امروز جاي خويش، چه بايد بصر مرا؟ گر من در اين سراي نبينم در آن سراي همسايه‌اي نبود كس از تو بتر مرا اي ناكس و نفايه تن من در اين جهان جز تو نبود يار به بحر و به بر مرا من دوستدار خويش گمان بردمت همي وز دام تو نبود اثر نه خبر مرا بر من تو كينه‌ور شدي و دام ساختي از مكر و غدر خويش گرفتي سخر مرا تا مر مرا تو غافل و ايمن بيافتي افگنده بود مكر تو در جوي و جر مرا گر رحمت خداي نبودي و فضل او نيز از دو دست تو نگوارد شكر مرا اكنون كه شد درست كه تو دشمن مني ليكن خرد به است ز خواب و ز خور مرا خواب و خور است كار تواي بي خرد جسد ننگ است ننگ با خرد از كار خر مرا كار خر است سوي خردمند خواب و خور كايزد همي بخواند به جاي دگر مرا من با تو اي جسد ننشينم در اين سراي پس خواب و خور تو را و خرد با هنر مرا آنجا هنر به كار و فضايل، نه خواب و خور گرچه دراز مانم رفته شمر مرا چون پيش من خلايق رفتند بي‌شمار بيرون پريده گير چون مرغ بپر مرا روزي به پر طاعت از اين گنبد بلند وين هر دو رهبرند قضا و قدر مرا هركس همي حذر ز قضا و قدر كند ياد است اين سخن ز يكي نامور مرا نام قضا خرد كن و نام قدر سخن از خويشتن چه بايد كردن حذر مرا؟ واكنون كه عقل و نفس سخن‌گوي خود منم

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۸ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۵۳:۱۴ توسط:ابوالقاسم كريمي موضوع: نظرات (0)