کریمی مشاور بیمه کریمی مشاور بیمه .

کریمی مشاور بیمه

سیمین شیرالی

در من

کبوتری مدام بال بال می زند

به سقف کوتاه دلم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۵۰ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

رسول ادهمی

من همیشه درون بشقابی

برای خودم برنج می کشم

که تهِ آن

لیلی و مجنون

هنوز گرم بوسه و آغوش اند

آن ها ظرف شستن مرا دوست دارند

فکر می کنند کف و آب

برف و باران است

فصل دیگری آمده و

به پای هم پیر تر شده اند

نیستی ببینی

صدای دست کشیدن روی تصویر این دو عاشق

چقدر به بوسه نزدیک است

نیستی ببینی

بشقاب را

سرو ته که می گذارم خشک شود،

با چه حسی می خندند

و آهسته آهسته

بعد یک عالمه حرف

چطور خواب را چکه می کنند

و دوباره صبح چگونه زودتر از من

سمت هم چشم باز می کنند و

از غذای روز تازه

چقدر ذوق می کنند

نیستی ببینی

نیستی.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

رضا کاظمی

کاش می توانست

به رود بیندازد خودش را

ماهی کوچکی که

دلش دریا بود و

خانه اش برکه.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۸ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

شهاب الدین سهروردی

گر عشق نبودی و غم عشق نبودی

چندین سخن نغز که گفتی که شنودی؟

ور باد نبودی که سر زلف ربودی

رخسارۀ معشوق به عاشق که نمودی؟



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

علیرضا روشن

گریه

به اشک نیست

پراندن سنگ است

گاهی

بر سطح رود.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۷ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

رسول یونان

عشق ...

راهیست برای بازگشت به خانه

بعد از کار

بعد از جنگ

بعد از زندان

بعد از سفر

بعد از …

  من فکر می‌کنم

فقط عشق می‌تواند

پایان رنج‌ها باشد

به همین خاطر

همیشه آوازهای عاشقانه می‌خوانم

من همان سربازم   که در وسط میدان جنگ

محبوبش را فراموش نکرده است.

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

فاضل نظری

پلنگ سنگی دروازه های بستۀ شهرم

مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم

 

مرا ای ماهی عاشق رها کن، فکر کن من هم

یکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرم

 

تفاوت های ما بیش از شباهت هاست باور کن

تو تلخی شراب کهنه ای، من تلخی زهرم

 

کسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم

تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم

 

تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من

پلنگ سنگی دروازه های بستۀ شهرم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

قدسی قاضی نور

قصه های بلند

پُرند از لحظه های پوچ

تو قصۀ کوتاهی.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۶ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

بیژن جلالی

چه غم انگیز است

خفتن با چشم های باز

و پایان اندیشه ها را نگریستن

چه غم انگیز است خفتن

آنگاه که شب رفته است

و از روز خبری نیست.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)

الیاس علوی

اول دریا آرام بود

و شب ها راه نمی رفت

تا تو هوای شهر به سرت زد

حالا هزار سال است

دریا گیج

هی می رود

هی بر می گردد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
 
بازدید:

+ نوشته شده: ۷ اسفند ۱۳۹۸ساعت: ۰۶:۳۷:۴۵ توسط:ابوالقاسم کریمی موضوع: نظرات (0)