سعید ربیعی
بی ریزش کوه، جامه را سوزاندیم / هر فرصت بی ادامه را سوزاندیم
از وحشت اینکه آخرش بد باشد / ما آخر شاهنامه را سوزاندیم
برچسب: ،
ادامه مطلب
بی ریزش کوه، جامه را سوزاندیم / هر فرصت بی ادامه را سوزاندیم
از وحشت اینکه آخرش بد باشد / ما آخر شاهنامه را سوزاندیم
وقتی که برف می بارد
دانستن اینکه
تن پرنده ها گرم است.
کمند گیسوانت را بنازم / کمان ابروانت را بنازم
از آغوش تو بهتر نیست جایی / پناه بازوانت را بنازم
نوروز شد و جهان برآورد نفس / حاصل ز بهار عمر ما را غم و بس
از قافلۀ بهار نامد آواز / تا لاله به باغ سرنگون ساخت جرس
به تمامی دوستان ارجمند، عید باستانی و اهورایی نوروز را تبریک می گویم و در سال جدید برای همگی آرزوی حرکت بیشتر به سوی کمال مقدر را از درگاه خداوند خواستارم.
اندر دل من مها دل افروز تویی / یاران هستند و لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید / عید من و نوروز من امروز تویی
چه اسفندها... آه!
چه اسفندها برای تو دود کردیم!
برای تو ای روز اردیبهشتی
که گفتند این روزها می رسی
از همین راه!
و تمام مسیر سربالایی
درست نرسیده به در خانۀ خاک آلود
کودکی با ذوق تمام
با یک دمپایی بر سر او خواهد زد
چه می فهمد یک کودک
که بردن یک دانه
تا دم در
و نرسیدن...
برای مورچه ها سنگین است.
در خواب، چراغ تا سحر دستم بود / در خواب، کلید هر چه در دستم بود
زیباتر از این خواب ندیدم خوابی / بیدار شدم، دست تو در دستم بود
که چنین تیز و خشمگین
بر صورتم داغ می زنی
قطرۀ لطیف باران؟
شده با پهنۀ گردون برابر / گرفته آسمان را تنگ در بر
در اوج بیکران یک نقطه از دور / برای آخر جمله کبوتر