وحید عمرانی
در خیالات بکر هر مردی
می خرامد زنی
به شیرینی تمام کندوهای جهان
با قدم هایی از جنس بارش بهاران
زنی که شبیه کسی نیست
آرزویی محو و رویایی
که تمامی مردان گذشته و اکنون و آینده
آن را با خود
به گور برده و خواهند برد.
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
حسن دلبری
آن نیست که نام هر که سرور باشد
در فضل و هنر بر همگان سر باشد
دنیا به ترازوی شباهت دارد
بالا برود هر که سبک تر باشد
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
حسن مصیبی
آرزو دارم اگر گل نیستم خاری نباشم
باربردار ار ز دوشی نیستم باری نباشم
گر نگشتم دوست با صاحبدلی دشمن نگردم
بوستان بهر خلیل ار نیستم ناری نباشم
نیست گر در آستینم دست بهر دستگیری
باری اندر آستین این و آن ماری نباشم
گر نباشم رحمتی بر خلق، زحمت هم نگردم
ابر آسا ظلمت افزای شب تاری نباشم
نیست باکی گر نباشم رونق بازار دانش
لیک بازار سفاهت را خریداری نباشم
همچو خواب آلودگان، مستانه گر ره می سپارم
ناسپاس از رهنمایی های هشیاری نباشم
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
شهلا منصورزاده
من شعر از اندوه ازل می خوانم
اسرار مگوی لحظه را می دانم
پی بردم از آغاز به تنهایی خویش
آن قصۀ نانوشته را می مانم
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
رویا شاه حسین زاده
ما دو پیرهن بودیم
بر یک بند
یکی را باد برد
دیگری را باران
هر روز
خیس می کند.
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
منصور اوجی
نه در خیال خزانم
نه در هوای بهار
کنار این آتش
نشسته ام که شبی را به روز آرم و بس
چنان که کندۀ مرده
چنان که هیزم محض.
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید:
رضا ادهمیان
دلم مثل ساختمان نیمه کارۀ میدان انقلاب
در سرمای بهمن پنجاه و هفت
از آدم ها
پر است.
برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز:
بازدید: